ml>
به تازگی « محسن کدیور » که یکی از آموزش دیدگان حوزه های علمیه است ، در مصاحبه ای با یک سایت اینترنتی سخنانی ابراز کرده است که نمی توان بی اعتنا از کنار آن گذشت . این اعتنا البته نه به سبب ارزشمندی محتوایی سخنان یا جایگاه ویژه گوینده آن است ، بلکه از آن رو در خور نگرش است که نامبرده خود را نماینده دیدگاه های کسی می نامد که در حال حاضرمردم ایران برای گذر از دیکتاتوری به دموکراسی از نامش به عنوان « اسم شب » بهره می برند . وگرنه از آن رو که این جناب در مدرن ترین کشور دنیا هنوز با لباسی در مجامع ظاهر می شود که پوشندگان آن خود را متعلق به طبقه ای ممتاز می پندارند و بر پایه این « توهم » هر چه می خواهند می گویند و هرچه می خواهند بر مردم روا می دارند ، اساسا نمی بایست به آن اعتنا کرد . ولی همانگونه که آورده شد ، عده ای اورا نماینده « میر حسین موسوی » می خوانند و می کوشند به استناد حرف های او - و کسانی مانند او - جنبش براندازی خواهی مردم ایران را به کوششی برای تغییر هیات دولت مختصر کنند و از یک سو به دولت های دیگر بقبولانند که مردم ایران هنوز اصل این رژیم جنایتکار را می خواهند و از سوی دیگر نیز از مطالبات راستین این ملت به جان آمده فروکاهند و آنان را از برداشتن گام های جدی تر برای کنار زدن این حکومت - و در نتیجه رسیدن به آزادی - باز دارند .
( ناگفته نماند در این نوشتار ترجیح داده شد که از به کار بردن ترکیب حجت الاسلام برای محسن کدیور خودداری شود . چون این عناوین همه تشریفاتی است و به ارزشگذاری ها در یک قشر تعلق دارد و به درد خود همان جماعت هم می خورد . )
بر پایه آنچه رفت ، باید که ساده و بی اعتنا از کنار سخنان این جناب نگذشت ؛ و شایسته است نگاهی هر چند کوتاه به گفته هایش داشت تا نشان داده شود چرا هم میهنان خارج نشین نمی توانند به هم بپیوندند و با انسجام کامل و همبستگی فراگیر و استوار به یاری هم میهنان شان در درون کشور بیایند . خارج نشینانی که بسیاری شان دل در گرو این آب و خاک دارند و دلواپسی از سرنوشت به خیابان آمدگان در درون مرز ، خواب ازچشمان شان ربوده است .
به راستی امثال آقای محسن کدیور مصداق بارز چرایی این شکاف اند . آنان چنان سخن می گویند که گویی خود را به ینگه دنیا رسانده اند که نگذارند هرگز همجوشی لازم میان خواسته های ایرانیان برون و درون مرز برای براندازی این رژیم ضد بشری صورت گیرد .
نوشته شده توسط : دعا کنید که من ناپدیدتر بشوم